وبلاگ نمد طبیعی شاهکار

با حمد و سپاس از خداوند متعال، وبلاگ اجرایی در راستای اهداف سپهر و تلاش روز افزون و به کار گیری همکاری شما معین ها و سپهریان عزیز برای موفقیت های طرح ملی سپهر ایرانی راه اندازی شد. انشاالله که با مددگیری از خدا و امامان معصوم(ص) بتوانیم در کار خود موفق باشیم. "یا علی"

وبلاگ نمد طبیعی شاهکار

با حمد و سپاس از خداوند متعال، وبلاگ اجرایی در راستای اهداف سپهر و تلاش روز افزون و به کار گیری همکاری شما معین ها و سپهریان عزیز برای موفقیت های طرح ملی سپهر ایرانی راه اندازی شد. انشاالله که با مددگیری از خدا و امامان معصوم(ص) بتوانیم در کار خود موفق باشیم. "یا علی"

آخرین نظرات

۱۰ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

پیش بینی رهبر انقلاب از وقوع حادثه پاریس

 

برخی کشورهای منطقه اکنون با کمک به گروههای تکفیری، از کشتار و جنایات آنها در سوریه و برخی کشورهای دیگر حمایت میکنند اما در آینده نه چندان دور، این گروهها بلای جان همان کشورهای حامی خواهند شد و در نهایت مجبور خواهند بود که با هزینه زیاد، آنها را از بین ببرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۸:۵۴
پوریا معین پور

دانشجو بود...
دنبال عشق و حال،
خیلی مقید نبود،
یعنی اهل خیلی کارها هم بود،
تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی...
از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...
قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشن...
از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۱۹:۲۲
پوریا معین پور

قرار نبود به عملیات برود!
نه سن و سالی، نه قد و قامتی و نه هیکلی! انتظاری هم نمیشد داشت از یک بچه 11ساله!
کسی اسمش را نمیدانست. یعنی خودش نگفته بود که مبادا او را به پشت جبهه منتقل کنند.
شب عملیات رسم بود هر دفعه روضه یکی از شهدای کربلا را می خواندند تا بچه های گردان حسابی عاشورایی بشند!
آنشب قرعه به نام حضرت قاسم خورده بود! بچه ها فقط به او نگاه میکردند و زار زار گریه می کردند!
روضه از این مجسم تر نمیشد!
شب، عملیات شروع شد!
بعد عملیات وقتی بچه های فرماندهی مشغول گرفتن آمار شدند یکی از کسانی که در سرشماری نبود اون بود.
تمام بچه ها برای پیدا کردنش بسیج شدند، بعد چند مدتی صدای فریاد یکی از بچه ها بلند شد که: بیاین! اینجاست!
وقتی بهش رسیدند آروم خوابیده بود، گلوله مستقیم به گلوش خورده بود، چیزی از پاهای کوچیکش باقی نمونده بود، شنی های تانک از روشون رد شده بود!
وقتی بچه ها پیراهنش رو باز کردند تا پلاکش رو در بیارند و آماده انتقال به عقبش بکنند،دیدند روی زیر پیرهن تنش با ماژیک و خط بچه گانش نوشته بود:
نام:قاسم!
می خواستم ببینم چه چیزی هست که از عسل شیرین تر است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۰:۵۲
پوریا معین پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۸:۳۰
پوریا معین پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۴
پوریا معین پور